بچه ها تا حالا قصه قهرمان های قرآن رو شنیدین؟!
داستان کشتی حضرت نوح خیلی جالب و شنیدنی هست.
قصه قهرمان های قرآنی (حضرت نوح)
دعوت های شبانه روزی رایگان
حضرت به آنها می فرمود: ای قوم، من هیچ پولی از شما نمیخواهم، اما من انسان های فقیر اطرافم را طرد نمیکنم.
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
به نام خداوند بخشنده مهربان
یکی بود یکی نبود ،غیر از خدا هیچکس نبود.
بچهها ،من امروز میخوام قصهی یکی از بزرگترین پیامبران خدا رو تعریف کنم.
اسم این پیامبر نوحِ ،حضرت نوح نبی.
میخوام قصهی حضرت نوح رو براتون تعریف کنم ،اما قبل از اینکه شروع به گفتن قصه کنیم ،یک آیهی
قرآن رو با همدیگه بخونیم که بطور کلی در مورد زندگی حضرت نوح صحبت کرده؛
اما قبل از اینکه بگم کدوم آیه ،اوالً همه وضو داشته باشین.
قرآنهاتون جلوتون باز ،آماده.
سورهی مبارکهی عنکبوت رو بیارید آیهی چهارده ،این آیه رو با هم گوش میدیم.
"بسماهلل الرحمن الرحیم
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلََّا خَمْسِینَ عاماً فَأَخَذَهُمُ الطَُّوفانُ وَ هُمْ ظالِمُونَ".
بچهها ،همونطور که خودتون توی این آیه دیدین ،حضرت نوح نهصد و پنجاه سال قومش رو به طرف خدا
دعوت کرد.
بچهها ،اینکه عمر خودِ حضرت نوح چقدر بوده دقیق مشخص نیست ،اما این مهمه که حضرت نوح نهصد و
پنجاه سال مردم رو به طرف دین خدا و خوشبختی و سعادت دعوت کرد.
اما بسیاری از مردم قوم حضرت نوح ایمان نیاوردن که نیاوردن.
آخر سر هم یک طوفان بسیار بزرگ ،اونها رو فرا گرفت ،و همهشون کشته شدن.
خب حاال آمادگی دارین بریم داخل قصه بشیم؟
برو که رفتیم.
پیغام پیامبران خدا برای مردم چیه؟
بچهها ،پیامبران خدا از جمله حضرت نوح ،هر زمانی که میرفتن پیشِ قوم و قبیلهشون ،پیش اون کسایی
که قرار بود پیام خدا رو بهشون برسونن ،یک حرف خیلی مهم داشتن.
یه حرف بسیار ،بسیار ،بسیار مهم.
چه حرف مهمی ،چه خبر مهمی؟
خب اگه میخوایین این حرف بسیار مهم و پیغام پیامبران خدا برای مردم جهان رو بهتون بگم ،همگی
قرآنهای جلوتون رو باز کنید ،سورهی هود آیه بیست و پنج رو بیارید.
سورهی مبارکه ی هود ،آیه ی :٢۵
"وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ ِإ ِنَّی لَکُمْ نَذِیر مُبِین".
توی این آیه ،حضرت نوح به مردمش میگه«:من یک انذار دهندهی آشکارم».
انذار دهنده یعنی چی؟ یعنی یه خبر خیلی مهم براتون دارم ،یه حرف بسیار مهم براتون دارم.
اون حرف مهم حضرت نوح چیه بچهها؟
اون حرف مهم حضرت نوح ،همون حرفیه که پیامبر مهربانیها ،پیامبر اسالم هم همون حرف رو داشتن.
حضرت ابراهیم هم همون حرف رو داشتن.
حضرت موسی هم همون حرف رو داشتن.
چه حرفی بود؟
پیغام پیامبران خدا برای مردم چیه؟
خب حاال آیهی بعدی رو با همدیگه بخونیم تا پیغام پیامبران خدا رو توی قرآن ببینیم.
آیهی  ٢۶سوره ی هود.
"أَنْ ال تَعْبُدُوا إِلََّا اللََّهَ إِنَِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ أَلِیمٍ".
دیدین بچهها؟ پیغام ،خبر و مهمترین حرف پیامبران خدا با مردمشون این بود که؛
" ای مردم خدا رو بپرستین".
یعنی چی؟ یعنی فقط به حرفهای خدا گوش بدین.
یعنی چی؟ یعنی دستورات خدا رو توی زندگیتون اجرا کنید ،یعنی دین خدا رو اجرا کنید.
به حرفهای دیگران گوش ندین ،بتها رو نپرستین ،بندهی خدا باشید.
حرفشون کالً یه حرف بود.
بعد هم به مردمشون میگفتن«:ما میترسیم از اون روز بزرگ ،از اون قیامت ،از اون روزی که قراره همهمون
جواب پس بدیم.
پس خدا رو بپرستید تا اون روز خیالتون راحت باشه.
تا اون روز سرتون باال باشه و با خیال راحت وارد بهشت بشید».
برو که ما به تو ایمان نمیآریم!!
اما بچهها...
آدم معروفهای قوم حضرت نوح ،اونایی که تو چشم بودن و همه میشناختنشون ،آدم بزرگاشون ،اونا به
حضرت نوح میگفتن...
چیه؟ نکنه منتظرین من همینجوری بهتون بگم اونا چی میگفتن؟
نه خیر ،از این خبرها نیست ،من فقط میخوام آیههای قرآن رو شما ببینید.
میخوام با این کتاب قشنگ و آسمانی اُنس بگیرین.
پس همگیتون سورهی هود ،آیهی  ٢٢رو بیارید.
با همدیگه این آیه رو بخونیم تا بعد من براتون بگم ،اونا به حضرت نوح چی میگفتن.
"فَقَالَ الْمَلَأُ الََّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا نَرَاكَ إِلََّا بَشَرًا مِثْلَنَا وَمَا نَرَاكَ اتََّبَعَکَ إِلََّا الََّذِینَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِیَ الرََّأْیِ وَمَا
نَرَىٰ لَکُمْ عَلَیْنَا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنَُّکُمْ کَاذِبِینَ".
آدمهای معروف قوم حضرت نوح که اتفاقاً کافر و دشمنان حضرت نوح هم بودن ،به حضرت نوح میگفتن:
«ای نوح! ما تو رو بشری مثل خودمون میبینیم.
تو عین ما بشری ،انسانی ،راه میری ،غذا میخوری ،از طرف دیگر طرفداران تو هم فقیر ،بیچارهها هستن.
همهی اونا کسانی هستن که ما آدم حسابشون نمیکنیم.
طرفداران تو آدم معروفها نیستند ،اصالً شما هیچ برتری بر ما ندارید.
پس بگو برای چی ما به حرف تو گوش بدیم؟ برای چی به تو ایمان بیاریم؟
اصالً به نظر ما تو داری دروغ میگی ،حرفهای تو همش دروغ هست.
نه خدایی وجود دار نه تو پیامبر هستی ،برو ...برو که ما به تو ایمان نمیآریم».
دیدین بچهها...
دیدین چه حرفای زشتی میزدن؟
میگفتن«:نوح تو مثل ما بشری».
خب توقع چی داشتن؟ میخواستن فرشته باشه؟ شما انسانید ،پیامبر هم باید انسان باشه دیگه.
میگفتن طرفدارای تو فقیر ،بیچاره هان!
توی نگاه و فکر اونا انسانهای فقیر ،آدمای بدی بودن.
با خودشون میگفتن هر کی پولدارتره بهتره ،در صورتی که این حرف غلطیه.
بیشتر کسانی که به پیامبران ایمان آوردن فقرا بودن ،کسانی بودن که تو چشم بقیهی مردم خیلی آدمای
بزرگی و ثروتمندی نبودن.
برای هر نفر ما چقدر از خدات پول میگیری!؟؟
بچهها ،بیشترِ آدمای فقیر ایمان میاوردن اما خیلی از ثروتمندان و پولدارها از دشمنان پیامبران خدا بودن.
قوم حضرت نوح هم این حرفهای زشت رو میزدن.
اما ...اما ...حضرت نوح چه جوابی بهشون میدادن؟ جواب حضرت نوح به اونا چی بود؟
آیهی بعدی رو با همدیگه بخونیم تا متوجه بشیم جواب حضرت نوح به اونها چی بود؟
آیهی  ٢٢سورهی هود:
"قَالَ یَا قَوْمِ أَرَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلَىٰ بَیَِّنَةٍ مِنْ َر ِبَّی وَآتَانِی رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ فَعُمَِّیَتْ عَلَیْکُمْ أَنُلْزِمُکُمُوهَا وَأَنْتُمْ لَهَا
کَارِهُونَ".
توی این آیه بچهها ،حضرت نوح به قومش میگفت«:ای قوم من! اگر که من یه دلیل محکم و خیلی خوبی از
طرف خدا داشته باشم که پیامبر هستم ،خدا یه لطفی به من کرده شماها متوجه نیستید و خبر ندارید ،آیا
باز هم ایمان نمیارید؟
من شما رو مجبور نمیکنم ایمان بیارید ،به زور قرار نیست ایمان بیارید.
قراره خودتون انتخاب کنید.
قراره خودتون تصمیم بگیرید که خوشبخت بشید ،به زور اینجا کسی خوشبخت نمیشه».
بچهها ،بعضی از این افراد نادون قوم حضرت نوح بودن ،میاومدن به حضرت نوح میگفتن«:ای نوح! از اینکه
ما ایمان بیاریم چه چیزی نصیب تو میشه؟
برای هر نفر ما چقدر از خدات پول میگیری؟ اِها ها ها ...نکنه ،میخواهی از ما پول بگیری؟»
بچهها ،حضرت نوح ،در جواب اینها یه حرف خیلی خوبی میزدن.
یه حرفی که توی آیهی  ٢٢سوره ی هود ،همین آیهی بعدی ،جواب حضرت نوح به این دسته آدما هست.
این آیه رو با هم گوش کنیم:
"وَ یَا قَوْمِ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مَالًا ۖ إِنْ أَجْرِیَ إِلََّا عَلَى اللََّهِ ۖ وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الََّذِینَ آمَنُوا ۖ إِنََّهُمْ مُلَاقُو رَبَِّهِمْ
وَلَۖکِنَِّی أَرَاکُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ".
بچهها حضرت نوح در جواب این انسانهای نادون که این سؤاالی الکی رو میکردن ،میگفتن«:ای قوم من!
من هیچ پولی از شما نمیخوام ،هیچی.
اجر من با خدا هست ،خدا توی قیامت ،توی بهشتش برای من جبران میکنه.
من از شما چیزی نمیخوام ،اما من این کسانی که بهم ایمان آوردن رو طرد نمیکنم.
فقیرا ،کسانی هستن که توی چشم شما کوچیکن ولی پیش خدا خیلی بزرگن».
آخه تو چشم مردم کسانی بزرگ و با ارزش بودن که پولدار باشن ،اما تو چشم خدا کسانی بزرگ و با ارزش
هستن که ایمان بیشتری داشته باشن.
قومِ خواب زده
بچهها ،حضرت نوح گفت«:من اینا رو طرد نمیکنم .اتفاقاً اگه قرار باشه من کسی رو طرد کنم و به کسی
بیتوجهی کنم و کنار بذارم ،شماها هستین .چون قوم جاهلین و نمیفهمین و عقل ندارین.
من دارم پیشنهاد به این خوبی به شما میدم و میگم بیایین توی دنیا و آخرت خوشبخت بشین.
اون وقت شما به من میگید چقدر پول میگیری؟
به من میگین دور و بریهات رو بذار کنار تا ما بیاییم؟ شماها نمیایید ،شما دارید الکی میگید.
بعدش هم من اینا رو بذارم کنار جواب خدا رو چی بدم؟ اینا مؤمنان به خداوند و طرفدارای خدا هستن.
از روزی که اینا به خدا ایمان آوردن خدا اینا رو دوست داره ،من جواب خدا رو چی بدم؟
بعد اینا رو من بذارم کنار ،کی من رو یاری کنه دیگه؟ اینا یاران و یاوران من هستن».
بچهها ،حرفهای حضرت نوح تو آیهی بعدی اومده ،آیهی  ٠٣سورهی هود.
این آیه رو هم با هم بخونیم.
"وَ یَا قَوْمِ مَنْ یَنْصُرُنِی مِنَ اللََّهِ إِنْ طَرَدْتُهُمْ ۖ أَفَلَا تَذَکََّرُونَ".
خالصه بچهها ،اگر یک نفر نخواد ایمان بیاره ،هر کار کنی اون ایمان نمیاره.
مثال خوبش اینه که میگن«:آدمی که خوابه رو میشه بیدارش کرد ،ولی آدمی که خودش رو زده به خواب
اصالً نمیشه بیدار کرد».
قوم حضرت نوح خودشون رو زده بودن به خواب و اصالً نمیخواستن ایمان بیارن و هر روز یه بهانه و یه
حرف الکی میزدن.
یه روز برگشتن با عصبانیت و ناراحتی به حضرت نوح گفتن....
ادامهش باشه برای قسمت بعد.
تا قسمت بعد شما رو به خدای بزرگ و مهربون میسپارم.
خدا نگهدار.
داستان کشتی نوح رایگان
🟣 خداوند به حضرت نوح دستور داد: ای نوح از الان به مدت ۴۰ سال شروع به ساختن کشتی کن چراکه بعد از آن...
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
به نام خداوند بخشنده مهربان
یکی بود یکی نبود ،غیر از خدا هیچکس نبود.
قسمت قبلی براتون ماجرای صحبتهای حضرت نوح و دعوتهای ایشون رو گفتم و اینکه حضرت نوح و
تمام پیامبران الهی مردم رو به طرف یه چیز دعوت میکنند ،اون هم بندگی خداست؛
اینکه مردم به حرف خدا گوش بدن و دستورات خدا رو توی زندگیشون اجرا کنن.
اما قوم حضرت نوح که اکثریت خیلی نادون و جاهل بودن ،به جز یه تعداد کمی که به حضرت نوح ایمان
آوردند ،بقیه ایمان نیاوردن.
اونها به حضرت نوح با عصبانیت ،پررویی و بیادبی تمام میگفتند«:ای نوح! تو دیگه ما رو خسته کردی.
از بس که میگی ایمان بیارید و اگر ایمان نیارید عذاب خدا نازل میشه.
خب پس کو؟ کجاست این عذاب خدا؟ چرا دروغ میگی؟
اگه راست میگی بگو خدای تو عذابش رو نازل کنه ،ما منتظر عذاب او هستیم ،یاال زود باش!
بچهها ،باورتون میشه؟!
باورتون میشه یه عدهای عذاب خدا رو بخوان و بگن که خدایا عذابت رو بفرست؟! من هم اگه قرآن نگفته بود
باورم نمیشد.
میدونید کجای قرآن گفته؟
خب ،وضو بگیرید و قرآنهاتون رو باز کنید.
این آیه رو بخونید تا بعدش من بهتون بگم حضرت نوح به اون مردم چه جوابی دادن و از خدا چی خواستن.
سوره مبارکه هود آیه ۲۳
" قَالُوا یَا نُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَأَکْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصََّادِقِینَ"
گفتند«:ای نوح! با ما جدال و ستیزه کردی و بسیار هم جدال و ستیزه کردی ،نهایتاً اگر از راستگویانی آنچه
را (از عذاب) به ما وعده میدهی ،برایمان بیاور».
حضرت نوح بعد از اینکه صحبت اونا رو شنید رو کرد بهشون و فرمود«:اگه خدای متعال بخواد عذابتون
کنه ،این کار رو میکنه و هیچکس هم نمیتونه جلوش رو بگیره.
فکر نکنید که شما میتونید جلوی عذاب خدا رو بگیرید.
دیگه هم این نصیحتها ،خیر خیرخواهیها و دلسوزیهای من به درد شما نمیخوره ،خدا میخواد شما رو
گمراه کنه».
میدونید بچهها...
خدا بعضیها رو گمراه میکنه ،کسانی رو که با خدا دشمن میشن.
حضرت نوح گفت مثل اینکه خدا میخواد شماها رو برای همینه گمراه کنه که هرچی من میگم و هرچی
آیه و نشانه و دلیل درست میارم شما تو کَتِتون نمیره که نمیره.
بچهها ،میخواید بدونید این صحبتهای حضرت نوح کجای قرآن اومده؟ در آیههای بعدی سوره هود.
 ۹۵۰سال هدایت مردم!!
آیه  ۲۲و  ۲۳سوره هود را با همدیگه بخونیم.
"قَالَ إِنََّمَا یَأْتِیکُمْ بِهِ اللََّهُ إِنْ شَاءَ وَمَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ".
گفت«:جز این نیست که اگر خدا بخواهد آن را برای شما می آورد و شما عاجز کننده [خدا] نیستید ،تا
بتوانید از دسترس قدرت او بیرون روید».
"وَلَا یَنْفَعُکُمْ نُصْحِی إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَکُمْ إِنْ کَانَ اللََّهُ یُرِیدُ أَنْ یُغْوِیَکُمْ ۚ هُوَ رَبَُّکُمْ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ" .
و اگر بخواهم برای شما خیرخواهی کنم در صورتی که خدا بخواهد شما را [به کیفر گناهانتان] گمراه کند،
خیرخواهی من سودی به شما نخواهد داد ،او پروردگار شماست و به سویش بازگردانده میشوید.
بچهها ،حضرت نوح  ۹۵۰سال مردم رو به طرف راه درست ،زندگی خوب و بندگی خدا دعوت کردند.
 ۹۵۰سال میدونید یعنی چی؟
فکر کنید یک نفر که به دنیا میاد باالخره  ۰۰سال  ۰۰سال یا  ۰۰۰سال عمر میکنه و از دنیا میره.
بچه اون شخص به دنیا میاد حدوداً  ۰۰۰سال عمر میکنه و از دنیا میره و باز هم بچه اون به دنیا میاد و...
یعنی حضرت نوح برای چند نسل مردم رو دعوت کرده بودن ،که ای مردم! بیاید راه درست و راه بندگی خدا
رو انتخاب کنید؛
اما هیچ کدومشون ایمان نمیآوردن و حضرت نوح رو مسخره میکردن.
اونا میگفتن«:این پیرمرد عقلش رو از دست داده».
حضرت نوح  ۹۵۰سال مردم رو دعوت به خداپرستی میکردن.
خودشون هم هزار و خردهای سال سن داشتن و خیلی سنشون باال بود.
هیچ کافری را روی زمین باقی نگذار!!
خالصه بچهها...
وقتی حضرت نوح دید مردم ایمان نمیارن و به نظر نمیرسه که بخوان خوشبخت بشن و خوشبختی هم که
چیز زورکیای نیست ،بلکه انتخابیه.
از طرف دیگه اونا ،پیامبر خدا رو زیاد اذیت میکردن.
پس حضرت نوح دستهاشون رو بردن رو به آسمون و با خدا صحبت کردن و گفتن:
"وَقَالَ نُوح رَبَِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْکَافِرِینَ دَیََّارًا".
و نوح گفت«:پروردگارا! هیچ یک از کافران را بر روی زمین باقی مگذار».
"إِنََّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلَُّوا عِبَادَكَ وَلَا یَلِدُوا إِلََّا فَاجِرًا کَفََّارًا "
«که اگر آنان را باقی گذاری ،بندگانت را گمراه میکنند و جز نسلی بدکار و ناسپاس زاد و ولد نمیکنند».
بچهها...
این بار من آدرس آیات رو ندادم و نگفتم کدوم آیات بود ،خواستم ببینم خودتون میتونید این کار رو بکنید
و آیا یاد گرفتید که آیات قرآن رو پیدا کنید یا نه؟
حاال بریم سراغ ادامه قصه...
حضرت نوح به خدا گفت«:خدایا هیچ کدوم از این کافرها رو روی زمین زنده نذار».
چرا؟ علتش چیه؟
حضرت نوح گفتن«:هر کدوم از اینا که زنده بمونند ،بچههاشون رو هم مثل خودشون کافر و گمراه و
بدجنس میکنند و بهشون چیزای غلط یاد میدن .خدایا همشون رو از روی زمین بردار».
ای نوح! کشتی بساز
بله بچهها...
حضرت نوح ،پیامبر خدا هست و پیش خدا آبرو داره و اگه دعا کنه خدا دعاهاش رو مستجاب میکنه.
برای همین خداوند متعال به حضرت نوح وحی و باهاش صحبت کرد.
اینکه خدا چه صحبتی با حضرت نوح کرد رو در آیه  ۲۳سوره هود میخونیم:
"وَأُوحِیَ إِلَىۚ نُوحٍ أَنََّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلََّا مَنْ قَدْ آمَنَ فَلَا تَبْتَئِسْ بِمَا کَانُوا یَفْعَلُونَ"
و به نوح وحی شد که از قوم تو جز کسانی که تاکنون ایمان آورده اند ،هرگز کسی ایمان نخواهد آورد؛
بنابراین از کارهایی که همواره بر ضد حق انجام میدادند ،اندوهگین مباش.
خدای متعال در این آیه به حضرت نوح میفرماید«:ای نوح! این قوم تو ،هیچ کدوم ایمان نمیارن.
تو درست فهمیدی ،از االن به بعد هم غصه نخور ،چرا که عذاب من بر اینها نازل میشه».
البته ،عذاب خدا یک شبه نازل نشد ،باز هم خدا مهلت داد.
نه یک سال و دو سال بلکه خدا  ۳۰سال دیگه هم مهلت داد و گفت«:تا  ۳۰سال دیگه اگر پشیمون شدن
من عذابشون نمیکنم .اما در این مدت معیَّن  ۳۰سال تو کاری کن».
حضرت نوح گفت«:چه کار کنم خدای من؟»
خداوند متعال به حضرت نوح فرمود:
سوره مبارکه هود آیه ۲۰
"وَاصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنَا وَوَحْیِنَا وَلَا تُخَاطِبْنِی فِی الََّذِینَ ظَلَمُوا ۚ إِنََّهُمْ مُغْرَقُونَ".
و با نظارت ما و [بر اساس] وحی ما کِشتی را بساز ،و با من درباره کسانی که ستم کرده اند ،سخن مگو که
یقیناً آنان غرق شدنی هستند.
بچههایی که زرنگن و ترجمه رو میخونن ،متوجه شدن که خدا چی به حضرت نوح گفت و چه دستوری داد.
اینکه حضرت نوح از االن به بعد ،به مدت  ۳۰سال شروع کنه به ساختن یک کشتی!
کشتی برای چی؟!
بچهها ،سرزمین حضرت نوح وسط بیابون بود و جایی بود که اصالً آب نداشت!
مردم رد میشدن و حضرت نوح رو مسخره میکردن.
اونا میگفتن«:این نوح دیگه واقعاً عقلش رو از دست داده .وسط بیابون داره کشتی میسازه!
چه طرفدارایی هم داره که وسط بیابون دارن بهش کمک میکنن تا کشتی بسازه .اینا دیگه کین؟ اینا چه
موجودات عجیب و غریبین؟!»
اما اونا نمیدونستن که این فرمان خداست و قراره طوفان و سیلی بسیار بزرگ بیاد که همشون رو آب ببره و
خبر نداشتن که حضرت نوح به فرمان خدا مشغول ساخت کشتی شده.
حضرت نوح میگفت«:اشکالی نداره ،االن شما رد شید و مسخره کنید ،اما  ۳۰سال دیگه من به شما
میخندم.
زمانی که طوفان شما رو فرا بگیره ما سوار کشتی هستیم و همه شما غرق میشید».
"وَیَصْنَعُ الْفُلْکَ وَکُلََّمَا مَرََّ عَلَیْهِ مَلَأ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ ۚ قَالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنََّا فَإِنََّا نَسْخَرُ مِنْکُمْ کَمَا تَسْخَرُونَ "
و [نوح] کشتی را میساخت و هرگاه گروهی از [اشراف و سرانِ] قومش بر او عبور می کردند ،او را به مسخره
می گرفتند .گفت«:اگر شما ما را مسخره میکنید ،مسلماً ما هم شما را [به هنگام پدید آمدن توفان] همان
گونه که ما را مسخره میکنید ،مسخره خواهیم کرد».
"فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَأْتِیهِ عَذَاب یُخْزِیهِ وَیَحِلَُّ عَلَیْهِ عَذَاب مُقِیم"
سپس خواهید دانست که چه کسی را [در دنیا] عذابی خوارکننده و [در آخرت عذابی] پایدار خواهد رسید.
خالصه بچهها...
حضرت نوح کشتی رو ساخت و کامل شد.
 ۳۰سال تموم شد که یک مرتبه!...
ادامهی قصه باشه برای قسمت بعد.
در قسمت بعد میخوام ماجرای بزرگترین طوفان و سیل جهان رو براتون تعریف کنم.
تا قسمت بعد شما را به خدای بزرگ و مهربون میسپارم.
خدانگهدار.
داستان طوفان بزرگ رایگان
🟣 مردم، حضرت نوح رو مسخره میکردند و میگفتند: وسط بیابون که جای کشتی ساختن نیست.
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
به نام خداوند بخشنده مهربان
یکی بود یکی نبود ،غیر از خدا هیچکس نبود.
قسمت قبلی ،ماجرای دعای حضرت نوح و تقاضای ایشون از خدا رو براتون تعریف کردم و گفتم که حضرت
نوح دستهاش رو برد رو به آسمون و گفت«:خدایا هیچ کافری رو روی زمین نزار».
چرا؟ چون اینها یک جوری شدن که دیگه هیچکسی از اینها هدایت نمیشه.
بچههاشون هم که میان ،مثل باباشون کافر میشن.
خداوند متعال هم به حضرت نوح دستور داد که«:ای نوح! وسط بیابون یک کشتی بساز».
مردم قوم حضرت نوح ،رد میشدن و ایشون رو مسخره میکردن و میگفتن«:وسط بیابون که جای کشتی
ساختن نیست .مثل اینکه عقلت رو از دست دادی نوح».
حضرت نوح هم در جوابشون گفت«:حاال امروز شما ما رو مسخره کنید ،فردا سالمتون میکنم.
فردا که یک طوفان و عذاب خدا اومد ،اون موقع متوجه میشین چرا من این کشتی رو ساختم».
بچهها ،اون چهل سال گذشت ،تا اینکه زمان عذاب و طوفان الهی فرا رسید.
خداوند متعال ،به حضرت نوح یک دستور و یک فرمان داد .چه فرمانی؟
خب ،اگه میخواین بدونین خدا به حضرت نوح چی گفت و چه دستوری داد ،همه قرآنهاتون رو باز کنین،
سورهی مبارکهی هود ،آیهی چهلم.
این آیه رو بیارین تا با هم بخونیم ،بعدش من بگم خدا چه فرمانی به حضرت نوح دادن.
"بِسمِ اهللِ الرَّحمنِ الرَّحیم
حَتّی اِذا جاءَ اَمرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِل فِیهَا مِن کُلِّ زَوجَینِ اثنَینِ وَ اَهلَکَ اِلَّآ مَن سَبَقَ عَلَیْهِ اْلقَوْلُ وَ مَنْ
ءَامَنَ وَ مَاءَ امَنَ مَعَهُ اِلَّا قَلِیلُ (")٠٤
بچهها ،خداوند متعال توی این آیه میفرمایند«:اون زمانی که عذاب ما فرا رسید ،به عالوهی اینکه از
آسمانها باران میبارید ،از توی تنورها آب میجوشید».
یعنی از آسمون و زمین داشت آب میریخت.
قوم حضرت نوح اولش خوشحال شدن و با خودشون گفتن«:آخ جون! یک بارون اومد تو بیابونها.
باالخره زمینهای کشاورزیمون رونق پیدا میکنه».
اما یک روز ،دو روز ،سه روز ،چند روز بارون اومد.
انقدر این بارون زیاد شد که اول آب تا زانوشون اومد ،بعد اومد باال و باال و باال.
حاال نوبت رسیده بود به اینکه حضرت نوح سوار کِشتیش بشه.
خداوند متعال دستور دادن «:ای نوح! از هر حیوونی ،یک نر و ماده سوار کشتیات بکن».
میدونین بچهها ،توی ما انسانها میگن زن و مرد.
توی حیوونها میگن نر و ماده ،یعنی مَردشون میشه نر ،مادهشون میشه زن.
حضرت نوح هم از هر حیوونی دو تا سوار کشتیاش کرد.
مثال از خرگوشها ،یه دونه مَرد و یه دونه زنشون ،از گاوها ،یه دونه نر و یه دونه مادهشون.
از هر حیوونی که داشتن ،یدونه سوار کشتیشون کردن.
پسر نوح با بدان بِنشَست...
بچهها ،طوفان شدید شد و حضرت نوح و طرفدارهاش ،سوار کشتی شدن.
اما ،اون مردم کافر و بدجنسی که یک عمر به حضرت نوح بدی کرده بودن و یک عمر ایشون رو مسخره
کرده بودن و با پررویی میگفتن ای خدا! عذابت رو بفرست ،حاال مونده بودن چیکار کنن.
حضرت نوح سوار کشتی شد و گفت:
" وَ قَالَ اٌرْکَبُواْ فِیهَا بِسْمِ اٌهللِ مَجْراهَا وَ مُرْسَهَا اِنَّ رَبِّی لَغَفُورُ رًّحِیمْ (")٠٤
بچهها ،این موجهایی که اونجا بود ،انقدر بزرگ ،به اندازهی یک کوه بود.
میومد باال ،میومد پایین ،خیلی آب زیاد شده و همه جا رو گرفته بود.
یک عدهای غرق شده و یک عدهای هم رفته بودن باالی کوهها.
اما ،حضرت نوح اون لحظه چشمش افتاد به پسرش.
حتما میدونین که پسر حضرت نوح ،به باباش ایمان نداشت.
بچهها ،ما فارسی زبانها یک مثال معروف داریم ،میگه«:پسر نوح با بدان بِنشَست ،خاندان نبوتش گم شد».
یعنی پسر حضرت نوح چون دوست و رفیقهای بدی داشت و با آدمهای بدی نشست و برخاست میکرد و
به باباش بیاعتماد بود و حضرت نوح رو قبول نداشت ،برای همین به حضرت نوح ایمان نیاورده بود.
اما ،حضرت نوح ،تا پسرش رو دید ،با نگرانی و دلهره گفت:
"وَ هِیَ تَجْرِی بِهِمْ فِی مَوْج کَاٌلْجِبَالِ وَ نَادَى' نُوحُ اٌبْنَهُ وَ کَانَ فِى مَعْزِل یا بُنَیَّ ارْکِبْ مَعَنا وَ ال تَکُنْ مَعَ
الْکافِرینَ (")٠٤
«ای پسرم! ای فرزند من! بیا و سوار کشتی شو .بیا و با کافران نباش ،بیا که غرق میشی».
اما بچهها ،پسر حضرت نوح انقدر لجباز و بدجنس شده بود که به باباش ،به این پیامبر خدا ،به این بندهی
صالح خدا گفت:
"قالَ سَاوی اِال جَبَل یَعْصِمُنی مِنَ الْماءِ قَالَ ال عاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ اَمْرِ اهللِ اِلّآ مَنْ رَحِمَ وَ حالَ بَیْنَهُمَا الْمَوْجُ فَکانَ
مِنَ الْمُغْرَقینَ (")٠٤
دیدین بچهها؟ دیدین پسر حضرت نوح به باباش چی گفت؟
گفت«:به یک کوه بسیار بلند پناه میبرم تا که غرق نشم».
بچهها ،پسر نوح ،نمیدونست که اون روز قرار بود کل کرهی زمین بره زیر آب.
همهی کرهی زمین رو آب فرا گرفت اما پسر نادون حضرت نوح این رو نمیدونست.
هنوز حضرت نوح داشت با پسرش صحبت میکرد که یک مرتبه یک موج بسیار بلند بین حضرت نوح و
پسرش اومد و دیگه از اونجا به بعد حضرت نوح پسرش رو ندید و پسرش غرق شد و رفت توی جهنم.
چند روزی گذشت تا اینکه خداوند متعال به زمین و آسمون دستور داد .چه دستوری؟
خب ،آیهی بعدی سورهی هود ،یعنی آیهی  ٠٠رو با همدیگه میخونیم:
"وَ قیلَ یا اَرْضُ ا ْبلَعی ماءَكِ وَ یا سَماءُ اَقْلِعی وَ غیضَ الْماءُ وَ قُضِىَ الْاَمْرُوَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِىِّ وَ قیلَ بُعْدًا
لِلْقَوْمِ الظّالِمینَ (")٠٠
فرزند تو از اهل تو نبود
بچهها ،خداوند متعال به زمین دستور داد ":که ای زمین! این آبهایی که روی تو قرار گرفته رو ببلعش.
بِکِش توی خودت.
ای آسمون! بسه ،دیگه الزم نیست بباری".
بعد هم بچهها ،کشتی حضرت نوح ،روی یک کوه بلندی به نام کوه جودَی قرار گرفت و حضرت نوح و
یارانشون و اون حیوونهایی که توی کشتی بودن ،همگی از کشتی پایین اومدن.
اما بچهها ،دل حضرت نوح هنوز پیش پسرش بود.
آخه باباس دیگه ،پسرش رو خیلی دوست داره.
حضرت نوح با خدا صحبت کرد و یک چیزی گفت.
یک حرفی که یک کوچولو شبیه گالیه و ناراحتی بود.
حضرت نوح به خداوند متعال فرمود:
"وَ نادی' نُوحٌ رَبَّه فَقالَ رَبِّ اِنَّ ابْنی مِنْ اَهْلی وَ اِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَ اَنْتَ اَحْکَمُ الْحاکِمینَ (")٠٤
حضرت نوح به خداوند متعال فرمود«:ای خدا! فرزند من از اهل من بود .آخه تو به من وعده داده بودی که
اهل من رو از این عذاب حفظ میکنی.
وعدهی تو راست هست ،من نمیگم تو دروغ گفتی ،تو بهترین حاکمان هستی.
هرچی تو بگی ولی بچهی من ،از اهل و فرزند من بود».
خداوند متعال که این صحبت حضرت نوح رو شنید از طریق وحی باهاش صحبت کرد.
میدونین که پیامبرها میتونستن با خدا صحبت کنن ،حاال به شکلهای مختلفی.
یک موقع جبرئیل میاومده .یک موقع به دلشون میافتاده.
یک موقع خواب میدیدن ،اما خدا میتونست با پیامبرها صحبت کنه.
خداوند متعال به حضرت نوح فرمود:
" قالَ یا نُوحُ اِنَّه لَیْسَ مِنْ اَهْلِکَ اِنَّه عَمَلٌ غَیْرُ صالِح فَال تَسْئَلْنِ ما لَیْسَ لَکَ بِه عِلْمٌ ِانّى اَعِظُکَ اَنْ تَکُونَ مِنَ
الْجاهِلینَ (")٠٤
خداوند متعال به حضرت نوح گفت«:ای نوح! فرزند تو از اهل تو نبود .اون کارهای خیلی بدی انجام میداد.
تنها کسانی از اهل تو و از خانوادهی واقعی تو هستن که عمل صالح انجام بدن».
از اهل بیت باشید!!
بچهها ،خداوند متعال با این حرفش به حضرت نوح ،یک درس خیلی بزرگ به ما دادن.
چه درسی؟
خدای متعال ،با این صحبتی که با حضرت نوح کردن به ما یاد دادن که کسانی از فامیلهای پیامبران و
امامان هستن که مثل اونها رفتار میکنن ،نه اینکه صرفا بچهی امام یا بچهی پیامبر باشه.
یعنی اگه بچهی یک امام یا پیامبری کارهای بدی انجام بده ،از اهل اون امام یا پیامبر و جزء خانوادهی
واقعیشون نیست.
خانوادهی واقعی پیامبران و امامان ،مؤمنان هستن.
یعنی بخوام امروزیاش رو بگم ،اگه دوست دارین شما هم جزء خانوادهی پیامبر و امام علی و حضرت زهرا و
امام حسن و امام حسین باشین ،مثل اونها رفتار و کار کنین تا جزء خانوادهی اهل بیت باشین.
یک نمونهی واقعی هم داریم ،این شکلیِ بچهها.
جناب سلمان فارسی ،که پیامبر در موردش فرمودن«:سلمان از ما اهل بیت هست».
یعنی سلمان از خانوادهی ماست.
در صورتی که سلمان ایرانی و پیامبر عرب بود و اصال هیچ ربطی به هم نداشتن.
خالصه بچهها ،حضرت نوح که این صحبت خدا رو شنید ،فورا عذرخواهی کرد و گفت«:خدایا ببخشید اگر
چیزی خواستم که نمیدونستم.
من علم نداشتم و اگه تو به من رحم نکنی و از من نگذری ،قطعا ضرر کردم».
این رو حضرت نوح کجا گفتن ؟
آیهی  ٠۴سورهی هود رو با همدیگه بخونیم:
"قالَ رَبِّ اِنّى اَعُوذُ بِکَ اَنْ اَسْاَلَکَ ما لَیْسَ لی بِه عِلْمٌ وَ اِلّآ تَغْفِرْلی وَ تَرْحَمْنی اَکُنْ مِنَ الْخاسِرینَ (")٠۴
خب بچهها ،این بود قصهی پیامبر خدا ،حضرت نوح(ع).
تا قصهی پیامبران بعدی از قرآن ،شما رو به خدای بزرگ و مهربون میسپارم.
خدا نگهدار.
موارد مرتبط
قصه قهرمان های قرآنی (حضرت آدم)
بچه ها تا حالا قصه قهرمان های قرآنی رو شنیدین؟!
قصه بابای همه ما انسان هارو کسی میدونه؟!
قصه های قرآنی (حضرت موسی)
بچه ها تا حالا قصه قهرمان های قرآن رو شنیدین؟!
داستان نبرد حضرت موسی با فرعون خیلی هیجان انگیزه
قصه های قرآنی (حضرت ابراهیم)
بچه ها تا حالا قصه قهرمان های قرآن رو شنیدین؟!
داستان بت شکنی حضرت ابراهیم رو نشنوی ضرری کردی ها
نظرات
متوسط امتیازات
جزئیات امتیازات
								
                    
                    
                    
                    
															
                
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.